نمی بینی ؟

آخرین عکسم را خوب نگاه کن ؛ 

این خنده ی رو ی‌ِ لبهایم  

حالا کِرم زده است .

استفراغی بعد از گم شدن درمیان قهقه ی حماقت و تنهایی و دیوانگی

کار به جایی رسیده است .   کار به جایی رسیده است ؟

کار ، رسیده است به جایی . کار ، رسیده است به جایی ؟ 

به کار ، رسیده است جایی .  به کار ، رسیده است جایی ؟ 

به جایی ، کار رسیده است .  به جایی ، کار رسیده است ؟ 

جایی به کار ، رسیده است .  جایی به کار ، رسیده است ؟

به جایی کار ، رسیده است .  به جایی کار ، رسیده است ؟ 

رسیده است ، جایی به کار .   رسیده است ، جایی به کار؟ 

رسیده است به کار، جایی .    رسیده است به کار ، جایی ؟ 

رسیده به جایی ، کار است .   رسیده به جایی ، کار است ؟ 

رسیده است به جایی ، کار .   رسیده است به جایی ، کار؟  

رسیده به جایی است ، کار .   رسیده به جایی است ، کار ؟ 

رسیده ، جایی به  کار است .   رسیده ، جایی به کار است ؟ 

 نیست  

          جایی  

                  کار ... 

تا چشم کار می کند ، 

حرفی برای شنیدن نیست .

قلمم خشک شد ؛ 

از بس اشکهایت را نوشت .

سر فردایم شرط می بندم  

که دیروز هنوز نرفته است . 

نه برای من ، نه برای تو  

و نه برای هیچ احمق دیگری از جنس ما .