کارناوال حماقت

آدم ها دو دسته اند،یا احمق اند یا احمق تر ...

کارناوال حماقت

آدم ها دو دسته اند،یا احمق اند یا احمق تر ...

 

من تکه تکه شده ام  

 

و با امیدی بیهوده ، 

 

سالهاست  

 

منتظر ابراهیم نشسته ام .

این جاده و هایش

 

این جاده و اسب هایش  

 

این جاده و خط هایش  

 

این جاده و من هایش

 

این جاده و بیهوده امید هایش

 

این جاده، این اسب، این خط، این من، این امید

 

دُور‌ ِ هم ، دوور از هم  می چرخند  

 

این جاده پایانی ندارد 

 

این جاده سرم ، سرش ، سرشان  گیج می خورد   

 

این جاده شب می شود  

 

این جاده و اسب هایش ، خط هایش ، من هایش ، امید هایش   

  

سرد می شوند

 

یخ می زنند  

  

این جاده و اسب هایش ، خط هایش ، من هایش ، امید هایش  به هیچ کجا رسیده  

 

دُور ِ هم ،  دوور از هم میمیرند   

 

این مرگ تماشا ندارد . 

بیهوده چشم به راهم

  

موعود من شاید  

 

سایه ای باشد که در این تاریکی  

 

گُمم کرده .

 

بیا با هم کفر کنیم ، 

 

مثلا بگوییم امروز چه روز خوبی بود ... 

 

بیدار بمانم بهتر است

 

هر شب تکرار می شود ؛ 

 

در خواب هم ندیدنت ...