دستم ، دستش
دستش ، سرم
سرم در دستش سُر می خورد به سمت دیوار یا
میز زیر دستش نمی دانم
آخ، دوباره درد
درد ، لخته می کند در سرم فکر را
جمع می کند در دلم عقده
عقده مرا به عقد خود در می آورد
شب ،
التماس ، انزجار ، آخ درد درد درد ، لذت هم آغوشی ،
احاطه می کند مرا در خود، عقده
درونم ،
نطفه های انتقام
هر شب آبستن تر می شوم
می زند بر سرم ،
می کوبد بر سرم، ساعت
هر لحظه هر لحظه
نه روز ، نه هفته ، نه ما ه ، نه سال
نود سال
ویار دارم
گوشت سگ ، عمامه ، ریش ، باتوم ، باتوم ، باتوم
با توام ای هم بستر شبانه ام ، عقده
برایم بیاور این ها را .
اگر می خواهی فرزند سالها خفته ات در من را ببینی .
- من به اندازه ی سگی که بی دلیل سر فرو می برد
درون زباله هاتان امید ندارم به زاده شدن نوزادم.
- تا دیوار می بینم یا میز فکر می کنم باید دوباره سر بکوبم
بهشان.
روی سرم
جای هزار شکاف است
فریاد می زنن شکاف ها
ولی کسی نمی شنود فریاد هاشان را
من امحق تر
از آنم
که تو
به خواهی
به من حسادت بورزی ...
+مرسی از حضور پر رنگت
++لینک شدن تو برایم طعمی به خصوص داشت
+++....
ممنون رفیق با افتخار لینک شدین
احمق **
منزل نو مبارک
ممنون عاطفه